۱. شیراز برای من خیلی مهمّه، میدونید چرا؟ من در شیراز متولد شدم ....
۲. اون قدیما که آدما میومدن به شیراز برای بسته بندی نخ هاشون، یه راست میومدن به محله ما، همون طاق اسکرو ....
۳. اونایی که نخ هاشون زیاد بود و میخواستن چند صباحی توی شیراز بمونن، میومدن پیش من تا خستگیشون رو در کنن .... راستی من کاروانرای اسـکرو هستم. یه جای دنج تو قلب بازار وکیل چسبیده به طاق اسکرو
۴. توی صد سال گذشته نمیدونید تصویر چند تا مسافر توی آینههای من افتاده .... چهره همشونو یادمه.
۵. خلاصه خیلی رنگ و رو ای بهم نمونده بود تا اینکه یه دفعه دیدم چند تا استادکار ماهر اومدن و دستی به سرو روم کشیدن و ۵ سال برام وقت گذاشتن و من شدم بوتیک هتل اسکرو ....
۶. درسته که نو نوار شدم ولی هنوز همون صفای قدیم رو دارم. هنوز یاکریمی همیشگی روی شونههام میشینن. لب حوض آب میخورن و روی درخت نارنج لونه میسازن ....
۷. نمیدونید اون استادکارها توی اتاقام چه کردن، کاری کردن کارستون، سقفها رو جوری نقاشی کردن که خودم باورم نمیشه. یاد دوران چل چلیم افتادم که هم برو رو داشتم هم برو بیا ....
۸. اون موقعها اینجا مطبخ بود و حسن طباخ اینجا چهها که نمیکرد. ولی الان یه آشپزایی اومدن و یه غذاهایی درست میکنن که بیا و ببین. من که تا حالا غذاهای این شکلی ندیده بودم.
۹. اینجا دالونه، سالهاست که اومدن آدمها رو دیده، الان هم چشم به راه شماست ....